دلیل اصلی حرکت امام حسین (علیه السلام) به طرف کربلا و اتفاق افتادن این حادثه در کربلا این بود که از سوی خداوند و جد بزرگوارش دستور مستقیم داشت که به سوی کربلا حرکت نماید و در عالم رؤیا نیز جدّش بشارت شهادت در کربلا را به او داده بود،که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.





هرچند که در ظاهر این گونه بود که امام حسین ـ علیه السلام ـ به جهت دعوت مردم کوفه، به سوی این شهر می آمد و حالت نظامی به خود نگرفته بود و نیروی کافی تهیه نکرده بود، جنگی که در کربلا رخ داد فقط برای دفاع از خویش و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بود.این فاجعه آنگاه آغاز شد که دشمنان آن حضرت راه را بر او گرفتند، حرّ گفت من از سوی امیر مأمورم هر کجا با شما ملاقات کردم، از شما جدا نشوم و شما را برای بیعت به سوی کوفه ببرم. بدیهی است که امام بیعت را نمی پذیرد و حرّ هم نمی گذارد که امام به جای دیگر مخصوصا کوفه حرکت کند، لذا امام مجبور شد مسیر خود به طرف کوفه را تغییر داده در کربلا فرود آید) . شیخ مفید، الارشاد، مؤسسه آل البیت ـ علیهم السلام ـ ج 2، ص 80. سید محمد صحفی: ترجمه لهوف، زندگانی اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ ، دفتر انتشارات اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ص 75). و این دلیل اصلی حضور امام در کربلا بوده است.

علاوه بر این، امام حسین ـ علیه السلام ـ از جانب خداوند و جد بزرگوارش دستور مستقیم داشت که به سوی «عراق» (کربلا) حرکت نماید و لذا هنگامیکه می خواست از مکه حرکت کند برادرش «محمد حنفیه» مهار شتر او را گرفت و گفت مگر تو به من وعده نداده بودی که در باره سخن من، مبنی بر انصراف از عزیمت به عراق، تأمل کنی؟. فرمود: بلی. پرسید: پس برای چه در رفتن شتاب می کنی؟ امام حسین ـ علیه السلام ـ فرمود: پس از رفتن تو رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در خواب دیدم که به من فرمود: «یا حسین اُخرج الی العراق فَاِنّ الله قد شاء ان یراک قتیلا». یعنی:«ای حسین برو به سوی عراق، زیرا خدا خواسته، ترا کشته ببیند». محمد بن حنفیه گفت: «انا لله و انا الیه راجعون.» اکنون که برای کشته شدن می روی، این زنها را برای چه با خود می بری؟ فرمود: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به من فرمود: خداوند می خواهد این زنان را اسیر ببیند. محمد بن حنفیه با ناراحتی وداع کرد و رفت؛


امام حسین ـ علیه السلام ـ در ظاهر بر اساس نامه های مردم کوفه، که از ایشان برای رهبری دعوت به عمل آورده بودند، بسوی کوفه و کربلا حرکت کرد؛ و پاسخی به این مضمون برای سران کوفه نوشت: «هانی» و «سعید» آخرین فرستادگانی بودید که نامه های شما را برای من آوردند. به من نوشته اید نزد ما بیا که رهبری نداریم؛ شاید با آمدن شما به راه راست برویم و حق را به دست آوریم، من پسر عمویم را که به او اعتماد دارم، نزد شما می فرستم تا مرا از حال شما و آنچه در شهر شما می گذرد خبر دهد. اگر به من نوشت سران و خردمندان شما با آن چه در نامه هایتان نوشته اید، همداستانند ، نزد شما خواهم آمد. به جان خود سوگند امام کسی است که به حکم قرآن رفتار کند و عدالت را رعایت نماید و حق را بپا دارد و خدا را برخود ناظر بداند). دکتر سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال پژوهش پیرامون قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ ، دفتر نشر فرهنگ اسلام، ص 1365، ص 116).

امام حسین ـ علیه السلام ـ در ظاهر، اگرچه برای امارت(حکومت) کوفه، از مکه بیرون آمد به جهت آنکه اهل کوفه دوازده هزار نامه به آن حضرت نوشتند مبنی بر این که بیا به سوی ما درختان ما میوه بار آورده و صحراهای ما سبز شده ، و به حسب ظاهر این دعوت ها سبب بیرون رفتنش بود، ولی در باطن خود می دانست که با امر به معروف و نهی از منکر عملی شهید می شود؛ چنانچه به ام سلمه و محمد بن حنفیه و دیگران خبر داد، پس مشیّت خدا تعلق گرفته بود به اینکه (در کربلا) کشته شود؛ والا پس از آنکه خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و یا «قیس بن مسهر»به آن سرور رسید از راه کوفه و کربلا برمی گشت. 

البته باید این را هم توجه داشت که سرزمین کربلا بسیار قبل از آنکه امام حسین(علیه السلام) به آنجا بیاید از طرف خداوند برای این امر مشخص شده بود و این از روایاتی که به ما رسیده است معلوم می شود که به چند نمونه آن اشاره می شود:


مرحوم شوشتری می نویسد : ورود به زمین کربلا باعث حزن و رقت است چنانکه نسبت به جمیع انبیاء واقع شد چون روایت شده که همه پیامبران به زیارت کربلا توفیق یافته اند، مرحوم شوشتری سپس به حدیثی از بحار الانوار تمسک کرده می نویسد: همه انبیاء زیارت نمودند آن مقام شریف را و در آن توقف کرده گفتند : ای زمین تو مکانی پر خیر هستی در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت. (بحارالانوار، ج44/ص 301، ح 10).


هر یک از پیامبران که وارد کربلا می شدند صدمه ای بر ایشان وارد می شد دلتنگ مهموم گشته از خداوند سبب آن را سؤال می نمودند خداوند وحی می فرمود که این زمین کربلاست و در آن حضرت حسین علیه السلام شهید خواهد شد . (بحارالانوار‍ ج44 /ص242تا 244).


چون اهل بیت وارد کربلا شدند ام کلثوم عرض کرد : ای برادر این بادیه هولناکی است که از آن خوف عظیم بر دلم جا گرفته ؟! حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: بدانید که من در وقت عزیمت از صفین با پدرم امیر المومنین علیه السلام وارد این زمین شدیم . پدرم فرود آمده، ساعتی در خواب رفت و من بر بالین او نشسته بودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و زار زار می گریست . برادرم سبب آنرا پرسید فرمودند :‌در خواب دیدم که این صحرا دریایی پر از خون بود و حسین من در میان آن دریا افتاده دست و پا می زند و کسی به فریاد او نمی رسید .


پس رو به من کرده فرمود:‌( ای حسین چگونه خواهی بود هرگاه برای تو در این زمین چنین واقعه ای رو دهد ؟ گفتم: صبر می کنم و بجز صبر چاره ای ندارم .(مهیج الاحزان ،ص 65 ؛معالی السبطین، ج1، ص175 ؛اشک روان، ص210).